معنی نصفی از یک مجموعه

لغت نامه دهخدا

نصفی

نصفی. [ن َ فا] (ع ص) قربه نصفی، مشک نیمه پر. (منتهی الارب) (آنندراج). تأنیث نصفان است. (ناظم الاطباء).

نصفی. [ن ِ] (ص نسبی، اِ) نوعی از پیاله ٔ شراب. (غیاث اللغات) (از کشف اللغات) (از بهار عجم) (از سروری) (از برهان قاطع) (از فرهنگ خطی). نام قسمی جام. (یادداشت مؤلف):
ای به عارض چو می و شیر فرا پیش من آی
بربط من به کف من نه و نصفی برگیر.
فرخی.
نصفئی پنج و شش اندر ده و شعری دو بخوان
شعرهای سره و معنی آن طبعپذیر.
فرخی.
ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاکباز
نصفئی پر کن بدان پیر دوالک باز ده.
سنائی.
ساقی می لاله رنگ برگیر
نصفی به نوای چنگ برگیر.
نظامی.
هر آن روزی که نصفی کم کشیدی
چهل من ساغری دردم کشیدی.
نظامی.
خوشا در نصفی سیمین می صافی چو آب زر
که پنداری هلال است آن و در وی آفتاب است این.
ابن یمین.
|| اسطرلاب نصفی، اسطرلابی باشد که خطوط و دوایر آن را در دو درجه کشیده اند. (برهان قاطع):و چون اندازه ٔ اسطرلاب خردتر بود از آن مقدار که تمام را شایست تا همه مقنطرات اندرو نگنجد، میان هر دو یکی یله کنند تا آنچ کشیده شود اندرو چهل و پنج باشدو عددشان که نبشته آید عددهاء جفت متوالی باشند و آن اسطرلاب را نصف خوانند، اگر نیز از آن خردتر باشد مقنطرات او سی کنند و او را ثلث خوانند. (از التفهیم ص 296 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). و آلات رصد از کراسی ذات الحلق و اسطرلاب های تام و نصفی... که موجود بود برگرفتیم. (جهانگشای جوینی). || نقره ٔ ده پنجی را هم گفته اند، و آن نقره ای باشد ناسره و قلب. (برهان قاطع). نقره ٔ پست. (ناظم الاطباء). نقره ٔ نیم عیار. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || پول قلب و پست. (ناظم الاطباء). || نوعی از ساز است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز چنگ است. (برهان قاطع) (از ادات الفضلا) (از فرهنگ خطی). || نام قسمی کاغذ. (یادداشت مؤلف).

نصفی. [ن ِ] (اِخ) دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، در 12 هزارگزی شمال شرقی رودبار، در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 789 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کوری، محصولش غلات و برنج و بنشن و لبنیات و زیتون، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).


مجموعه

مجموعه. [م َ ع َ] (ع ص) جمع شده و گرد آمده و گردآورده و فراهم آمده. (ناظم الاطباء).
- مجموعه ٔ کلام، حاصل کلام. مختصر کلام. (ناظم الاطباء).
- مجموعه ٔ گل، انبوهی از گل. گلستان. باغچه ٔ گل:
چون صبا مجموعه ٔ گل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحه ٔ دفتر کنم.
حافظ.
شرح مجموعه ٔ گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست.
حافظ.
در کنار بوستان مجموعه ٔ رنگین گل
صائب از اوراق دیوان تو یادم میدهد.
صائب.
|| (اِ) مخزن. (ناظم الاطباء). خزانه. گنجینه:
بدست آوریدند مردی شگرف
که مجموعه ای بود از آن جمله حرف.
نظامی.
ای یار غار و سید صدیق و راهبر
مجموعه ٔ فضائل و گنجینه ٔ صفا.
سعدی.
ابروی دلارایت مجموعه ٔ زیبایی
مجموع چه غم دارداز من که پریشانم.
سعدی.
|| جُنگ. دفتری که در آن مطالب متنوع و مختلف گرد آورند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و این سخن را مجموعه ای است که آن را کلیله و دمنه خوانند. (کلیله و دمنه).
خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکی است
مجموعه ای بخواه و صراحی بیار هم.
حافظ.
|| تمام و همه و همگی. || محل اجتماع. || توده و جماعت. || مجلس و انجمن. (ناظم الاطباء). || سینی را گویند و آن ظرفی باشد مدور و کلان که در آن پیاله ها و مانند آن نهند. (آنندراج). مجمعه و طبق. (ناظم الاطباء). سینی بزرگ. تشت خوان. قسمی سینی بزرگ مدور مسین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجمعه شود. || یک قسم خوشبوی مرکبی. (ناظم الاطباء). معروف است از ادویه به نزدیک اهل بصره و آن انواع روغنهاست که به هم جمع کرده باشند چون خیری و دهن الغار و روغن هسته ٔ زردآلو... و قدری جند بیدستر و اندکی مشک اضافه کنند و بجوشانند. (ترجمه ٔ صیدنه). || (اصطلاح ریاضی) دسته ای از نقاط یا اعداد که دارای خواص مشترکی باشند یا در شرایط معینی با هم ارتباط داشته باشند، مثلاً گویند: مجموعه ٔ اعداد حقیقی، مجموعه ٔ نقاط یک خط، مجموعه ٔ دوایر، مجموعه ٔ توابع. (فرهنگ فارسی معین). از اواخر قرن نوزدهم هر گروه مشخص از اشیاء دو بدو متمایز را مجموعه وهریک از آن اشیاء را یک عضو این مجموعه گویند که ممکن است اعداد با همه ٔ گوناگونیهای آنها، نقاط، بردارها، اشکال، معادلات، توابع و غیره باشند. در صورتی که شماره ٔ اعضای یک مجموعه محدود باشد، آن مجموعه را محدود خوانند، مانند مجموعه ٔ مقسوم علیه های یک عدد صحیح و در صورتی که این شماره نامحدود باشد، مجموعه رانامحدود خوانند مانند مجموعه ٔ مضربهای یک عدد، عضویت یک مجموعه را به صورت A ه a نمایش می دهند و آن را چنین می خوانند: a عضو A است، یا a به A تعلق دارد. قراردادهای دیگری برای اجرای اعمال ریاضی در مجموعه هایا روابط آنهابا یکدیگر هست، از جمله Aa B، یعنی هر عضو A عضو B است. اگر BaA باشد آن گاه B-A را متمم B نسبت به A خوانند. نظریه ٔ مجموعه ها از مباحث مهم ریاضی جدید است. (از لاروس و ریاضی آنالیز دکتر مصاحب).

فرهنگ فارسی هوشیار

نصفی

در تازی نیامده نیم پیاله نیم کاسه (اسم) نوعی پیاله شراب نیم کاسه: از ساقی منصف اندر آن شب صد نصفی را کشیده تا لب. (تحفه العراقین. قر. ‎ 76) توضیح پیاله خرد را جام نام است و پیاله کلان را کاسه و پیاله متوسط را نیم کاسه و نصفی، نیمی از محصول که بنسبت متساوی و بموجب عقد مزارعه بهریک از طرفین میرسد.

فرهنگ معین

نصفی

(نِ فِ) (اِ.) نوعی جام شراب.


مجموعه

(مَ عَ یا عِ) [ع.] (اِمف.) چیزهایی که در یک جا گرد آمده باشد.

فارسی به عربی

مجموعه

تشکیله، حزمه، ذخیره فنیه، مجموعه

عربی به فارسی

تمثال نصفی

مجسمه نیم تنه , بالا تنه , سینه , انفجار , ترکیدگی , ترکیدن , خرد گشتن , ورشکست شدن , ورشکست کردن , بیچاره کردن

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نصفی از یک مجموعه

432

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری